- یار غو
- عوارضی که برای رسیدگی بجرایم گرفته میشد (ایلخانان)، سیاست، بازرسی مجلس محاکمه
معنی یار غو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازپرس دادستان (ایلخانان)
مؤاخذه، بازخواست، محاکمه، منازعه، دعوا
بنگرید به یرغو ترکی باژ، کیفر دادن، بازرسی
دعوا، منازعه
مدد جو
کنایه از یار و دوست موافق و وفادار، در اصل لقب ابوبکر خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود
گاباره اندوه، زندان بندی خانه، گور گنهکاران
یار گاباره یار شکاف گواژ ابوبکر از یاران پیامبر اسلام (ص)
((ر))
فرهنگ فارسی معین
لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت، مجازاً، دوستی که انسان را در سختی تنها نمی گذارد
مغولی گنجور نگهبان اموال بی صاحب
ای او (خدا) (ذکر متعارف درویشان)
اشاره به کسی که نخواهند اسمش را ببرند
یارغو، مؤاخذه، بازخواست، محاکمه، منازعه، دعوا
ترکی باژ، کیفر دادن، بازرسی عوارضی که برای رسیدگی بجرایم گرفته میشد (ایلخانان)، سیاست، بازرسی مجلس محاکمه
اشاره بکسی که نخواهند اسمش را ببرند
فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می شود، تعبیر استخفاف آمیز از کسی